مَعْهَد الحقائق الاسلامیة

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ و آلِه: عَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ وَ الحَقُّ مَعَ عَلِیّ وَ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الحَوْضَ یَوْمَ القِیامَةِ «تاریخ مدینة دمشق، ج 42، ص 449»

مَعْهَد الحقائق الاسلامیة

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ و آلِه: عَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ وَ الحَقُّ مَعَ عَلِیّ وَ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الحَوْضَ یَوْمَ القِیامَةِ «تاریخ مدینة دمشق، ج 42، ص 449»

مَعْهَد الحقائق الاسلامیة

•﷽⁦•
مَعْهَد الحقائق الإسلامیة یعنی...👇

آیینه تمام نما از حقائق هستی🌍

ما دو شعار داریم
که شدیداً بهش معتقد و پایبندیم

نحن أبناءُ الدلیل نَمیل حیثُ یَمیل

یعنی فقط و فقط تابع دلیل و استدلالیم و با اشخاص کاری نداریم و هرجا که دلیل مارو ببره همراهشیم😊

إعرف الحق تعرف أهله و إعرف الباطل تعرف أهله

و اینم که کلامی از #أمیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستش یعنی ابتدا حق و باطل رو بشناس بعدش تابعین این دو رو می‌شناسی.

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تفسیر» ثبت شده است

تفسیر سوره یس - جلسه سوم

به بیان و بنان آیت الله العظمی وحید خراسانی «مدظله‌العالی»

لینک فایل تصویری جلسه تفسیر

 

مقتضای قاعده، از جهت فنی این است که در ورود در هر علمی، موضوع آن علم و غایت آن علم و مرتبه‌ی علم باید معین بشود؛ لذا ما طبق این قاعده، مقدمةً، قبل از ورود در سوره، موضوع علم تفسیر را باید بشناسیم و غایت علم را هم بفهمیم و مرتبه‌ی علم را هم بدانیم.
موضوع هر فنی، تعیینش از اصحاب آن فن است؛ مثلا موضوع علم نحو که غرض از این علم، صیانت لسان است از خطأ در مقال، قهرا باید تعیین موضوع، از ناحیه‌ی اصحاب فن بشود که کلمه و کلام است. همچنین موضوع در علم منطق که صیانت فکر است، باید از طرف مناطقه معین بشود.
در این علم، موضوع، راه تعیینش فقط خدا است و مبلِّغ این کتاب و مبیِّن این کتاب؛ لذا طبق برهان متناسب با فن، ما تعریف موضوع را، اول از خدا گرفتیم، بعد از مبلِّغ قرآن. این سیر علمی و فنی بحث است؛ چون این تفسیر برای عموم نیست، مخصوص به کسانی است که نکات علمی و دقائق فنی را متوجه باشند.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیة الله فى الارضین واللعن علی اعدائهم الى یوم الدین
مقتضای قاعده، از جهت فنی این است که در ورود در هر علمی، موضوع آن علم و غایت آن علم و مرتبه‌ی علم باید معین بشود؛ لذا ما طبق این قاعده، مقدمةً، قبل از ورود در سوره، موضوع علم تفسیر را باید بشناسیم و غایت علم را هم بفهمیم و مرتبه‌ی علم را هم بدانیم.
موضوع هر فنی، تعیینش از اصحاب آن فن است؛ مثلا موضوع علم نحو که غرض از این علم، صیانت لسان است از خطأ در مقال، قهرا باید تعیین موضوع، از ناحیه‌ی اصحاب فن بشود که کلمه و کلام است. همچنین موضوع در علم منطق که صیانت فکر است، باید از طرف مناطقه معین بشود.
در این علم، موضوع، راه تعیینش فقط خدا است و مبلِّغ این کتاب و مبیِّن این کتاب؛ لذا طبق برهان متناسب با فن، ما تعریف موضوع را، اول از خدا گرفتیم، بعد از مبلِّغ قرآن. این سیر علمی و فنی بحث است؛ چون این تفسیر برای عموم نیست، مخصوص به کسانی است که نکات علمی و دقائق فنی را متوجه باشند.
در بیان مبلِّغ قرآن، به این جمله منتهی شد که «من طلب العلم من غیره أضلّه الله». این جمله باز، محتاج به تفسیر است و شرح است. این تعبیر، هم در نبوی است، هم در علوی. البته نحوه‌ی تعبیر در نبوی، با نحوه‌ی تعبیر در علوی فرق می‌کند. متن کلام لازم است؛ چون عنایت در خود کلمات اهل بیت است.
در کلام رسول این چنین است: «من طلب العلم من غیره أضلّه الله»؛ کسی که علم را از غیر قرآن طلب کند، خدا او را گمراه می‌کند.
در کلام علوی، عنوان هدی است؛ «من طلب الهدی» از غیر این کتاب «اضله الله». این جمله بسیار مهم است و محتاج به بیان.
در قرآن، خوب دقت کنید، در موارد عدیده، تعبیر این است: «یضل من یشاء»، «یهدی من یشاء». موضوع هدایت و ضلال و اضلال، «من یشاء» است. این جمله در آیاتی از قرآن است.
جمله‌هایی که در قرآن باز، متعدد بیان می‌شود، نکته‌هایی دارد که ان شاءالله بعد، در خلال سوره، بعضی از این نکات را تعرض می‌کنیم. خود تکرار مطلب که هدایت، ضلالت وابسته به مشیت است، این بسیار مهم است؛ یعنی قضیه به قدری مهم است که عنایت خاصه، به این مطلب، متوجه است. منتها شبهه‌ای که هست این است: اگر «یهدی من یشاء» و «یضل من یشاء»، پس ما چه کاره‌ایم؟ بازخواست یعنی چه؟
هر مجملی بیان شده و هر مبهمی، در خود قرآن، رفع ابهام شده. آن «من یشاء»، در آیات دیگر معین شده.
اولا: اهمیت این اضلال را خدا بیان کرده؛ و باز مهم این است که از سوره‌ی ابراهیم تا سوره‌ی مزمل ـ‌از کجا تا کجا! اینها آن لطائف مطلب است‌ـ‌ روی این جمله، به یک بیان عنایت شده؛ «من یضلل الله فما له من هاد». خود جمله، از آن سوره، تا این سوره، با این شدت! کسی را که خدا گمراه کند «ما له من هاد». معنی این جمله این است: اگر اولین و آخرین دست به دست بدهند، دیگر هدایت میسر نیست. پس امر بسیار مهم است.
جای دیگری تعبیر فرق کرده. همین موضوع است، بعد محمول این است: «لا هادی له». مدلول هر دو یکی می‌شود، ولی در قرآن در هر عبارتی نکته‌ای است.
نتیجه این است که اضلال اهمیتش در این حد است و موضوع این اضلال هم، «من یشاء» است؛ کسی است که مشیت خدا به اضلال او تعلق بگیرد. آن ذات قدوسی که رحمان است، رحیم است، لطیف است بعباده، چه جور تعلق می‌گیرد مشیتش به گمراه کردن انسانی؟! این است آن امر مهم!
بعد خود او بیان می‌کند که این «من یشاء» کیست؛ «ویضل الله الظالمین ویفعل الله ما یشاء». عقده را خودش حل می‌کند. جواب اشکال را خود خدا می‌دهد. او گمراه نمی‌کند ابتداءً؛ کار او هدایت است، لیس الا؛ ولی وقتی آن هدایت رسید و به آن هدایت ظلم شد، آن وقت است که سزای این ظالم، اضلال است. هر ظلمی جزائی دارد. این است که بحث تفسیر قرآن، هر جمله‌ایش، بابی از علم را باز می‌کند. هر ظلمی، جزای متناسب با آن ظلم را دارد؛ چون نظام، نظام حکمت است. وقتی نظام، نظام حکمت بود…به قدری مطلب دقیق است! منتها جای تأسف این است که ما نفهمیدیم در قرآن چه خبر است!
«ونضع الموازین القسط». این دستگاهی است که، در سوره‌ی الرحمن مطالعه کنید. «والسماء رفعها ووضع المیزان». این میزان این است که هر چیزی، بلا استثناء، مقدّرٌ بقَدَر و موزونٌ بوزن. هر فکری، هر عملی، تمام اینها بر وزن معین است، هم خود آن جوهر، هم ما یترتب علیه. جواهر عالم, محکوم به این حکم است. اعراض, محکوم به این حکم است. افکار, محکوم به این حکم است. اعمال, محکوم به این حکم است.
اگر ظلم بشود حتی در قیراطی به مال کسی- اینها را خوب بفهمید، بعد هم به بقیه بفهمانید سیر بحث را- خاصیت ظلم این است: شهیدی که در راه پیغمبر کشته بشود، اول قطره خونش که می‌ریزد تمام گناهان شسته می‌شود، الا یک گناه و آن گناه حق الناس است. یک درهم مال مردم، خون شهید آن را نمی‌شوید. حساب عدل و ظلم، در درگاه او این است. آن وقت اگر ظلم به یک درهمی، از مال کسی، اثرش این است، ظلم به کتاب الله اثرش چیست؟!
این است معنای این حدیث: «من طلب العلم من غیره اضله الله».
سرّش این است: خدا, آن نور اعظم را ـ‌که ان شاءالله این بحث را ما در «والقرآن الحکیم» خواهیم مفصل بحث کرد و الآن در حد موضوع علم بحث می‌کنیم‌ـ وقتی چنین کتابی، خدا، به وسیله چنین مختاری، فرستاد برای این که بشر را به منتها درجه‌ی کمال علمی برساند، «کتاب أنزلناه إلیک لتخرج الناس من الظلمات إلی النور». وقتی چنین کتابی آمد و بعد این کتاب را گذاشتی، کتاب زید و عمرو را بر او مقدم کردی، ظلم است یا نیست؟ قضیه بین نفی و اثبات است. گمشده‌ی مبدأ و معاد را، در کتاب ارسطو می‌جویی؟ در اشراق شیخ اشراق و افلاطون می‌طلبی؟ یا گمشده‌ی معرفت را در کتاب خدا؟! وقتی چنین شد، دو دو تا چهار تا، «و یضل الله الظالمین و یفعل الله ما یشاء».
آن وقت نتیجه این می‌شود: متفلسف‌ها که طرف اعتنا نیستند؛ آنهایی که به مخ فلسفه، در دنیا رسیده‌اند، آنها می‌فهمند که بوعلی کیست و بعد نقش صور ملتثمه در ذات، در علم باری، از بوعلی چیست. آن وقت می‌رسند به معنای این حدیث که «من طلب العلم من غیر القرآن أضله الله». این است نتیجه‌ی درک این جمله.
این است که قرآن، بر هر کتابی، برای معرفت، برای هدایت، باید مقدم بشود. ظلم این است که آن کتب فلان و فلان را میزان کنی، قرآن را به او بسنجی. این ظلم است. عدل این است که قرآن را میزان کنی, افکار عالمیان را به قرآن بسنجی. اگر آن شدی، گمراهی، برو برگرد ندارد؛ «فما له من هاد». اگر این بشوی، آن وقت به کجا می‌رسی؟ جایی که «الذین جاهدوا فینا»، «الذین جاهدو فینا لنهدینهم سبلنا».
پس نتیجه این شد: علم در کلام نبی ـ‌خوب باید دقت کنیدـ هدایت در کلام وصی هر دو منحصر است در قرآن. طلب علم از غیر قرآن، اضلال خدا است. طلب هدایت، از غیر قرآن، اضلال خدا است. کسی را هم که خدا گمراه کند، «فما له من هاد». خدا هم گمراه کردنش، نتیجه‌ی این ظلم اعظم است. این حساب این مطلب.
بحث ما در معرفتِ موضوع، رسید به کلام امیر المؤمنین؛ چون وعده‌ی ما این بود، تعریف موضوع از خدا، از پیغمبر، سوم: آن کسی که مفسر قرآن است؛ چهارمی هم در کار نیست. مطلب دیگر ختم می‌شود. عبارت را طرح می‌کنیم تا درس بعد. فقط سه جمله را اشاره می‌کنم، آن هم به شرح نمی‌رسم. یک جمله‌اش این است که قرآن بحری است «لا یدرک قعره»؛ قرآن دریایی است، ولی این دریا، قعرش درک شدنی نیست؛ یعنی چه اولا بحر است؟ یعنی چه قعرش لا یدرک؟ ان شاءالله در بحث بعد.

میرزا جواد جامی
۲۴ دی ۰۰ ، ۱۱:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

تفسیر سوره یس - جلسه دوم

به بیان و بنان آیت الله العظمی وحید خراسانی «مدظله‌العالی»

لینک فایل تصویری جلسه تفسیر


قبل از شروع، سؤالاتی شده، کاشف از این است که عده‌ای در مقام تحقیق اند. اما مطلب این است: در این بحث هم مباحثه لازم است ـ ‌چون بحث ساده‌ای نیست‌ـ و هم جواب سؤالات در خلال بحث به تدریج باید روشن بشود.
امر دوم، بیان امتیاز این علم است. از این علم، تعبیر می‌شود به علم تفسیر، تفسیر قرآن. ان شاءالله روشن خواهد شد که خود این جمله هم مورد بحث است؛ یعنی عنوان تفسیر، برای همه‌ی اهل تفسیر باید معلوم بشود: صحیح است یا نه؟
اما امتیاز این علم:
مزیت هر علمی، نسبت به علم دیگر، به سه امر است.
علوم در جامع علم، یعنی انکشاف حقیقت، مشترک اند. هر یک متخصص به خصوصیتی هستند. این علم متخصص به چه خصوصیتی است؟ این مورد کلام است در امر دوم.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیة الله فى الارضین واللعن علی اعدائهم الى یوم الدین
قبل از شروع، سؤالاتی شده، کاشف از این است که عده‌ای در مقام تحقیق اند. اما مطلب این است: در این بحث هم مباحثه لازم است ـ ‌چون بحث ساده‌ای نیست‌ـ و هم جواب سؤالات در خلال بحث به تدریج باید روشن بشود.
امر دوم، بیان امتیاز این علم است. از این علم، تعبیر می‌شود به علم تفسیر، تفسیر قرآن. ان شاءالله روشن خواهد شد که خود این جمله هم مورد بحث است؛ یعنی عنوان تفسیر، برای همه‌ی اهل تفسیر باید معلوم بشود: صحیح است یا نه؟
اما امتیاز این علم:
مزیت هر علمی، نسبت به علم دیگر، به سه امر است. علوم در جامع علم، یعنی انکشاف حقیقت، مشترک اند. هر یک متخصص به خصوصیتی هستند. این علم متخصص به چه خصوصیتی است؟ این مورد کلام است در امر دوم.
امتیاز از جهت موضوع است، بالنسبه به هر علم دیگری. در هر علمی قضایایی تشکیل می‌شود. این قضایا محمولی دارد و موضوعی. جامع بین موضوعاتِ قضایا، می‌شود موضوع علم. لامحاله امتیاز علوم، در درجه اول به موضوعات است؛ قهرا هر موضوعی، به هر مرتبه‌ای که از شرف، عظمت، متحمل است، به همان مرتبه، آن علم را شرف می‌دهد.
امتیاز دوم، به امتیاز مبانیِ در حمل آن محمولات است، بر آن موضوعات. مبادی تصدیق قضایا ممیز علوم می‌شود.
مرحله سوم، غایت علم است؛ ما یترتب علی العلم.
این جهت باید دقت بشود: در علم دو خصوصیت است:
یک خصوصیت، موضوعیتی است که در خود علم است؛ العلم بما هو علم، کمال. این خصوصیت، می‌شود خصوصیت موضوعی.
خصوصیت دوم، طریقیت علوم است.
هر علمی جهت موضوعی دارد و جهت طریقی. عالم به آن علم، آن کسی است که همه‌ی این دقائق را بفهمد و مستولی بر این جهات بشود: هم موضوع، هم مبادی، هم جهت موضوعی علم، هم جهت طریقی.
جهت موضوعیت این است که علم، مطلوب هر فطرت انسانی است و این امری است بدیهی. جهت طریقی، آن ثمری است که بر علم مترتب می‌شود؛ مثلا علم قواعد صرف و نحو، غایت و ثمرش در این حد است که زبان را حفظ می‌کند از خطأ در مقال؛ قهرا از این حد دیگر تجاوز هرگز نمی‌شود. امتیاز علمی که لسان را از غلط در لفظ حفظ کند، با آن علمی که فکر را از خطا حفظ کند، قهرا امتیاز، به قدر امتیازِ دو غایت و دو ثمره می‌شود. این حدش این است که زبان را نگه می‌دارد؛ زبان آلتی است جسمانی. اما آن علم فکر را از خطا صیانت می‌کند و آن جوهره انسانیت است؛ «دعامة الإنسان العقل». این است راه امتیاز علوم.
این مقدمه که روشن شد، این علم موضوعش چیست؟ موضوع این علم، قرآن است. جفّ القلم دیگر! کلَّ البیان! این تلفظش سهل است! الآن خود من، دیگر تحمل مطلب را ندارم. ما شنیده‌ایم قرآن. قرآن. اما کیست که بفهمد: ما هو القرآن؟! ان شاءالله وارد تفسیر سوره که شدیم، در «والقرآن الحکیم» خواهیم گفت قسمتی را، آن اندازه که میسر بشود. اما اینجا، از جهت تمامیت بحث لازم است.
قرآن را کی باید تعریف کند؟ خود این اول کلام است. ممکن نیست تعریف قرآن الا از صاحب قرآن. اوست که می‌تواند تعریف کند. مرجع در این که موضوع را بشناسیم، سه مرجع است؛ دیگر رابع ندارد؛ یعنی میلیاردها ابن سینا، اینجا که برسد، محو اند، نابود اند. فقط معرف قرآن سه مقام است: مقام اول، مقام الوهیت است. تنزیلٌ، تنزیلٌ. تنزیل، مبدأ نزول می‌خواهد. آن منزِّل باید تعریف کند که تنزیل چیست! این است که شناخت قرآن میسر نیست الا به این روش.
اما بیان خود حضرت حق -سبحانه و تعالی- جلت عظمته وجل کلامه، خود جمله اصلا محیر العقول است: «الله نزّل أحسن الحدیث». خوب بفهمید و بعد هم به دیگران، آنهایی که اهلش اند، بفهمانند.
«اللهُ»، جمله, مصدَّر است به لفظ «الله».
در قرآن دقائق الی ما شاء الله است. جمله‌هایی که شروع می‌شود، دقت کنید. تارة جمله مصدَّر است به اسماء صفات؛ تارة مصدَّر است به اسم ذات. در تصدیر جُمَل به اسماء صفات، با اسم ذات، نکته‌هایی است. در اینجا که مقام تعریف قرآن است، جمله مصدَّر است به اسم ذات. آن هم، اسمی که آن اسم از بین همه‌ی اسماء، مختص است. اختصاص این اسم این است که اسلام از هیچ کس قبول نمی‌شود الا به این که نفی، منضم بشود به اثبات؛ اثبات هم ختم بشود به لفظ «الله»؛ لذا لا اله الا الرحمن، لا یفید. لا اله الا الرحیم، اثر ندارد. همه‌ی اسماء جمع بشود، آن اثر که دخول در اسلام است، مرتب نمی‌شود الا به «الله». و از اینجا باید فهمید، در این لفظ چه خبر است! باز شرح لفظ «الله» برای موقع خودش.
مصدَّر است جمله به «الله» که اسم ذات است و جامع جمیع اسماء حسنی است.
بعد فعل چیست؟ «نزَّل».
متعلق فعل چیست؟ «أحسن الحدیث».
«حُسن» باز بحثی دارد که خود حسن چیست؟ حسنِ هر چیزی به چیست؟ این است که کو کسی که بفهمد قرآن چیست؟! «حُسن» وقتی متعلق بشود به امر مادی، می‌شود یوسف. وقتی متعلق بشود به امر نفسانی، یعنی آن «حُسن» از صورت بگذرد، به سیرت برسد، او می‌شود انسان کامل. انسان کامل، کمالش فقط به این «حُسن» است. حالا مهم این است، این «حُسن»، اگر «أحسن» بشود، آن هم «أحسن» در کلام خدا، قهرا باید دید متعلق به چه مرتبه‌ای از کمال است!
«الله نزل أحسن الحدیث». این قرآن است، به تعریف خدا.
نتیجه این می‌شود: حدیث تمام ملائکه‌ی مقربین، در مقابل قرآن، تحت الشعاع است. حدیث تمام انبیا و مرسلین، در مقابل قرآن، تحت الشعاع است؛ چرا؟ چون به قول مطلق فرموده: «أحسن الحدیث». اگر حدیثی از این حدیث أحسن بود، محال بود اطلاق کلمه «أحسن الحدیث»، به قول مطلق، بر این کتاب.
این موضوع علمی است که ما الآن در آن بحث می‌خواهیم بکنیم، به تعریف معرِّف اول.
معرِّف دوم:
چون خود متن کلام دقائقی دارد، این است که باید متن را خواند. معرِّف دوم، شخص اول عالم است و او پیغمبر خاتم است. آن هم باز خصوصیات روایت را، آنها که اهل درایت حدیث اند، دقت کنند.
پیغمبر إعلان خطر کرد…کسی که عالم به هم بخورد، دل او تکان نمی‌خورد، خاتم این است! اگر جایی إعلان خطر کند، باید دید چقدر مطلب مهم است، بعد رفع آن خطر چقدر مهم است. إعلان خطری که کرد، فرمود: بعد از من فتنه‌ها برای این امت است.
خود این کلمه معجزه است، اگر کسی احاطه داشته باشد، از روز رحلت پیغمبر، فتن را حساب کند، در تمام ادوار تاریخ، آن وقت می‌فهمد چه خبر است!
بعد که فرمود: فتن برای این امت است ، قلب‌ها همه لرزید که چه پیش خواهد آمد و چه باید کرد؟ گفتند راه چاره چیست؟ مخرج از فتن چیست؟ فرمود: «کتاب الله العزیز»؛ آنچه که از هر فتنه‌ای، این امت را بیرون می‌آورد، «کتاب الله العزیز» است.
باز شرح هر کلمه‌ای بیشتر از توسعه وقت است.
:«الذی لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیل من حکیم حمید»
اولا «کتاب الله». بعد توصیف به «عزیز»، بعد وصف است. بعد از این وصف «لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه».
وصف بعد که ختم کلام است، «تنزیلٌ…»؛ تنزُّل علم ربوبی است آن هم از چه مقامی! دو لفظ به کار برده شده: یکی «حکیم»؛ یکی «حمید». باز در هر لفظی بحثی است.
این تنزیلی است که از حکمت نامتناهی حکیم علی الاطلاق است. این تنزیل از همان حمیدی است که صاحب و مبدأ «الحمد الله رب العالمین» است.
این است قرآن به تعریف مقام دوم!
آنچه که کمرشکن است، برای همه بزرگان عالم، این جمله است: «من ابتغی العلم فی غیره أضله الله».
بیدارید یا خواب؟! «من ابتغی العلم…»، به طور عام، هر کس، ارسطوها، افلاطون‌ها، فارابی‌ها، هر کس طلب کند علم را در غیر این کتاب، خدا او را گمراه خواهد کرد! و معجزه کبری در این جمله است، اگر حالی داشتیم، جلسه بعد.

میرزا جواد جامی
۲۴ دی ۰۰ ، ۰۷:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 تفسیر سوره یس - جلسه اول

به بیان و بنان آیت الله العظمی وحید خراسانی «مدظله‌العالی»

لینک فایل تصویری جلسه تفسیر

.

در هر کاری، آن کارگر باید بصیرت بر آن کار داشته باشد. شرط ورود در هر کاری بصیرت است. «علی بصیرة من أمری».

أهم امور قرآن است. ورود در بحث قرآن، بصیرت خاصی می‌خواهد. شروع ما در بحث قرآن، از سوره‌ی مبارکه‌ی یس است. سرّ اینکه ابتدا کردیم به «یس»، در خلال این بحث روشن می‌شود.
اولا: مستند مطالب باید ریشه از وحی داشته باشد، بالاخص در قرآن؛ «لا یمسه الا المطهرون».ما قرآن را نشناختیم!
ابتداء به این سوره که کردیم از جهت روایاتی است که وارد شده است، و روایات مشتمل بر مطالب دقیقه است که هر جمله‌ای محتاج به بحث است.
روایتی که صدوق اعلی الله مقامه نقل می‌کند و ما یک قسمتی را از این روایت بیان می‌کنیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیة الله فى الارضین واللعن علی اعدائهم الى یوم الدین
در هر کاری، آن کارگر باید بصیرت بر آن کار داشته باشد. شرط ورود در هر کاری بصیرت است. «علی بصیرة من أمری».
أهم امور قرآن است. ورود در بحث قرآن، بصیرت خاصی می‌خواهد. شروع ما در بحث قرآن، از سوره‌ی مبارکه‌ی یس است. سرّ اینکه ابتدا کردیم به «یس»، در خلال این بحث روشن می‌شود.
اولا: مستند مطالب باید ریشه از وحی داشته باشد، بالاخص در قرآن؛ «لا یمسه الا المطهرون».ما قرآن را نشناختیم!
ابتداء به این سوره که کردیم از جهت روایاتی است که وارد شده است، و روایات مشتمل بر مطالب دقیقه است که هر جمله‌ای محتاج به بحث است.
روایتی که صدوق اعلی الله مقامه نقل می‌کند و ما یک قسمتی را از این روایت بیان می‌کنیم:
این سوره، سوره‌ای است که اگر کسی در روز بخواند، آن روز «من المحفوظین والمرزوقین» است. خوب دقت کنید! حفظ و رزق، اثر این سوره است در روز. اگر در شب قرائت کند، خدا هزار ملک می‌فرستد، تا او را حفظ کنند از کل شیطان رجیم و از هر آفتی. خاصیت روزِ سوره امری است، خاصیت شب امری. اگر در آن روز یا شب بمیرد، مرگ این شخص چگونه است؟ اگر بمیرد، خدا سی هزار ملک برای غسل او می‌فرستد؛ سی هزار ملک در نماز بر جنازه‌ی او حاضر می‌شوند و این سی هزار ملک دیگر برنمی‌گردند؛ در قبر تا روز قیامت، برای این مرد یا زن که با این سوره رفته، استغفار می‌کنند. هنگام حشر هم، خدا او را در درجه‌ای منزل می‌دهد که آن درجه، منزل ملائکه‌ی مقربین و انبیاء مرسلین است.
این روایات اشاراتی دارد، لطائف و حقایقی دارد.
چون باید قبل از شروع در تفسیر سوره، بدانید کار چه کاری است و هر کسی خودش را آماده کند که این مرتبه و مقام چقدر عظیم است. ان شاءالله بحث قرآن را در «والقرآن الحکیم» طرح خواهم کرد. امروز فقط بیان مختصری است از جهت بصیرت همه شما در این امر مهم.
روایتی که باز در جامع الاخبار است و قسمتی از این روایت را قطب الدین راوندی در دعوات نقل می‌کند، باز هم چند جمله‌ای[ می گوییم].
کلمات بر طبق این دو کتاب عظیم، مستند به شخص اول عالم است، آن کسی که « وما ینطق عن الهوی». تعبیر این است:
« أفضل مِن کل شی‏ء القرآن». این جمله بهت انگیز است! «أفضل مِن کل شی‏ء»! جمع شده بین اطلاق و عموم؛ اعم مفاهیم «شیء» است، مصدَّر به «کل» شده که از ادات عموم است. أفضل هر چیزی بلا استثناء قرآن است. دلیل این افضلیت ان شاءالله، بعد در سوره‌ی «یس» خواهد آمد.
یکی از جمله‌ها این است: آنهایی که حمله‌ی قرآن اند، اهل قرآن اند، محفوفون برحمة الله، ملبوسون بنور الله. خود من وقتی هر جمله‌ای را می‌گویم، متحیرم تا چه اندازه در این جمله بحث بشود. خوب دقت کنید، ما این تفسیر را، بعد از یک دوره اصول، شروع کردیم که مغزها آماده بشود و آنهایی که قدرت فکری، در اثر تأمل در کلمات نوابغ افکار بشر، پیدا کرده‌اند، این قدرت را در قرآن به کار ببرند.
رحمت الهیه همان گوهری است که منتهی الآمال جمیع اولین و آخرین است. آن رحمت، چه رحمتی است؟ باز مرجع قرآن است؛ «ورحمت ربک خیر مما یجمعون»؛ یک رحمت او، «ورحمت ربک خیر مما یجمعون»! دیگر بالاتر از این تعبیر نمی‌شود! آن وقت حمله‌ی قرآن محفوف اند به این رحمت.
بعد جمله دوم بسیار عجیب است. «الملبوسون بنور الله»؛ اینها کسانی هستند که پوشیده شده‌‌اند به نور خدا. «الله نور السماوات والأرض». این قرآن است.
بعد مهم این است که همه‌ی کلمات را که در عظمت قرآن فرمود، تا رسید به اینجا که مستمعش چه خاصیتی دارد، تالی و قارئش چه خاصیتی دارد. کسی که بشنود، خدا خیر دنیا به او می‌دهد . کسی که تلاوت کند خیر آخرت به او می‌دهد . این است که باید در کلمات اهل عصمت دقت کنید. شنونده خیر دنیا ، خواننده خیر آخرت ؛ در این یکی که بهره، دنیا است، در آن یکی که بهره، عقبی است، باز بحث عمیقی است.
تا رسید به اینجا، اینجا مطلب عوض می‌شود. بعد فرمود: «إن فی کتاب الله سورة»؛ در این کتابی که أفضل من کل شی‏ء است، یک سوره هست؛ این سوره یسمّی ، تسمیه می‌شود. تسمیه ریشه‌اش اسم است. اسم مایه‌اش نشانه است. بعد در مقام تسمیه فرمود: اسم این سوره «عزیز» است. حالا از اسم، پی به مسمّی ببرید. مهم این جمله بعد است: «یدعی صاحبها الشریف عند الله». خود سوره عزیز است. صاحب سوره شریف است. وصف سوره به عزت، وصف صاحب به شرف، باز بحث مفصلی دارد.
این نکته‌ها که می‌گویم، اهلش باید کار کنند.
در این روایت تعبیر نشده به قاری، تالی. در بعضی از روایات قاری سوره‌ی یس است، تالی سوره‌ی یس است. در این روایت صاحب سوره‌ی یس است. در صاحب، سرّی است که بعد معلوم می‌شود. آن وقت صاحب این سوره یدعی، خوانده می‌شود شریف. اما شریف نزد کی؟ شرف، تارة نزد خلق است. شرف نزد خلق، به محدودیت خلق محدود است. اما اگر شرف، «عند الله» شد، آن شرف، به عندیت الله، می‌شود غیر محدود. صاحب این سوره خوانده می‌شود شریف، اما شریف عند الله.
کلمه «عند الله» باز سرّی دارد. مقامات مختلف است؛ اعلی المقامات، ارفع الدرجات، مقام عندیت است؛ «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر».
سوره‌ی یس قدرتش این است: صاحب این سوره را از حضیض مادیت و انقمار در شهوت و غضب جذب می‌کند، در هیچ آسمانی متوقف نمی‌شود، تا می‌رسد به مقام عندیت ملیک مقتدر. این مقام صاحب سوره‌ی یس است!
این است قرآنی که ما نشناختیم، نه کل را، نه جزء را!
حالا صاحب این سوره شدن، راهش چیست؟ این روایت ختم کلام است. هم عامه، هم خاصه، هر دو طبقه از شخص خاتم این روایت را نقل کرده‌اند و روایت این است:
هر چیزی قلبی دارد. باز خود حدیث معجزه است؛ هر چیزی قلبی دارد! امروز پیشرفت علم به اینجا رسیده که کشف می‌کند هر چیزی قلبی دارد، مرکزی دارد. این کلمه را در جزیرة العرب، هزار و چهارصد سال قبل، در امتی فرمود که آن امت از حلوا خدا درست می‌کردند، صبح تا ظهر سجده می‌کردند، ظهر می‌خوردند. همچو کسی، در همچو امتی، ظهور کرد، آن روز یک کلمه‌ای گفت که امروز در عالم علم، شق القمر می‌کند!
برای هر چیزی قلب است، حتی اتم. کوچکترین ذره قلب دارد. قلب هر چیزی هم متناسب با آن چیز است. این است خاتم النبیین! بعد که هر چیزی قلبی دارد، افضل الاشیاء چی شد؟ قرآن. . وقتی این چنین است، قلب قرآن چیست؟ بعد فرمود: «قلب القرآن»، قلب قرآن سوره‌ی یس است.
چرا سوره یس قلب قرآن است؟ هیچ فکر کردید؟ سرّ اعظم این است: عالم امکان هم، قلب دارد. قلب عالم امکان خاتم پیغمبران است. این قلب عالم است. هر چیزی قلب دارد، عالم هم قلب دارد. کل العالم، قلبش می‌شود کل آدم. کل آدم می‌شود نفس خاتم. او می‌شود قلب عالم. سوره‌ی «یس»، سوره‌ی قلب عالم امکان است. این است که این سوره، قلب قرآن است. پنج اسم دارد: محمد، احمد, ـ‌ در قرآن این اسماء آمده - عبد، نور. آن اسمی که آن اسم مرموزترین اسماء است، اسم یاسین است. «یس، والقرآن الحکیم، انک لمن المرسلین»، این خطاب به یاسین است. یاسین, خاتم النبیین است. او قلب عالم امکان است؛ سوره‌ی او قلب قرآن است.
این است بصیرت در امر که بفهمید مسئله چیست! حالا که روشن شد اهمیت امر، مهم باز این است، اصلا سلسله‌ی مطالب را فکر کنید، همه معجزه است! باز روایت این است: خود او فرمود من وُدَّ این است…
کلمه‌ی وُدّ غیر از حب است. تارة گفته می‌شود: من دوست دارم؛ تارة گفته می‌شود: من مودت دارم، ود دارم. به لغت مراجعه کنید، این نکته روشن می‌شود. در کلمه‌ی ود، آرزو هم خوابیده. کسی که می‌گوید من ودم به این امر است، علاوه بر محبت، تمنی و آرزویش هم متعلق به آن امر است.
روحی و ارواح العالمین لک الفداء، یا رسول الله! فرمود: آنچه من آرزو دارم این است که در قلب هر یک از افراد امت من، سوره‌ی یس باشد. این آرزوی خاتم النبیین است.
از امروز هر کس را این کلمه به او رسید، از دست بدهد، به حسرتی مبتلا خواهد شد که آن حسرت پایان ندارد. از امروز، هر یک از شما ملتزم بشوید، این سوره را بخوانید. هر جا به تبلیغ رفتید، مردم را وادار کنید، هر روز این سوره را بخوانند. سرّش این است که آرزوی خاتم این است. ما دنبال چه هستیم؟! از خواب بیدار بشوید! دیگران را هم بیدار کنید. مبادا روزی بر شما بگذرد و این سوره را نخوانید، تا کار به اینجا برسد! آن وقت می‌شوید صاحب سوره‌ی یس. آنی که گفتم اینجا است.
قاری یک حساب دارد. تالی یک حساب دارد. صاحب سوره, حساب دیگر دارد. هر روزه بخوان، می‌شوی صاحب سوره. بعد مقام، شرف عند الله است. راه هم این است. دلیلش را، در درس بعد، خواهم گفت. امروز که همه شروع کردید، هدیه کنید به خود خاتم النبیین. فردا باز سوره را بخوانید، به امیر المؤمنین. روز سوم به صدیقه‌ی کبری. این ترتیب سرّی دارد که ان شاءالله دلیلش را بعد خواهم گفت.

میرزا جواد جامی
۲۴ دی ۰۰ ، ۰۶:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سؤال: در کتاب‏ «عوالم فاطمة الزّهراء علیها السلام» به نقل از کتاب

«مجمع النّورَین» فاضل مرندى و نیز از کتاب‏ «ضیاء العالمین» علّامه نباطى فتونى که نیاى بزرگ‏تر مرحوم صاحب جواهر از طرف مادر هستند، حدیث شریف‏

«لَوْلاکَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ»

به این صورت آمده است:

«لَوْلاکَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُکَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُکُما»

ترجمه: اگر تو نبودى، جهان را نمی آفریدم و اگر على نبود، تو را، و اگر فاطمه نبود، شما را پدید نمی آوردم.

و هم اکنون پرسش این است که:

الف: آیا در این روایت، مشکل فلسفى، نظیر لزوم‏

«تقدّمُ الشّى‏ء عَلى نفسه»

یا مشکل دیگر فلسفى نیست؟

ب: آیا این روایت از نظر فلسفى و از دیدگاه عقلى مورد پذیرش است؟

ج: خلاصه این‏که آیا این روایت را میتوان به‏ صورت منطقى تفسیر و تحلیل نمود؟

این پرسش بدان جهت است که برخى چنین پنداشته‏ اند که این روایت با برخى باورها و عقاید مسلّم دینى ناسازگار است و ادّعا نموده ‏اند که همه علماى ما، گوینده و معتقد به این روایت را در این مورد در اشتباه و بیراهه می ‏پندارند.

جواب حضرت آیت الله روحانی «حفظه الله»

باسمِه جَلَّتْ أسمائُه

الف: حقیقت این است که مشکل و محذور، تنها در علّتِ آفرینش و ایجادْ ممکن است و نه در هدف نهایى آفرینش؛

با این بیان، اگر از آن حضرت {به صورت مسامحه} به هدف نهایى نیز تعبیر گردد، اشکال مورد اشاره پیش نمی آید.

البته طرح کامل این بحث، فرصت و مجال گسترده ‏اى می طلبد.

{یعنی نیاز به مباحث تخصصی است}

ب: اشکال و محذور فلسفىِ مورد اشاره تنها در علّت موجبه است، و امّا برابر ظاهر روایت {که پیشوایان معصوم هدف نهایى از آفرینش جهان باشند}، در این صورت موردى براى اشکال و توهّم یادشده نمی ‏ماند.

ج: پس از آن‏که پیامبر گرامى «صلى الله علیه وآله» نه تنها برترین پدیده آفرینش که والاترین انسان شناخته شد، و پس از آن‏که آن حضرت سبب نیک‏بختى بشریت و عامل نائل‏ آمدن بندگانِ کمال جوى خدا به‏ جایگاه والاى انسانى و کمالات معنوى و زندگى جاودانه عنوان یافت، و با عنایت به این نکته ظریف که درخشش آن وجود گرانمایه و پایندگى و پویندگى راه و رسم مترقى او نیز در گِرو وجود ارجمند على و فاطمه و فرزندان معصوم آن دو وجود ارجمند «علیهم السلام» است، در آن صورت دورترین و نهایی ترین هدف آفرینش جهان و جهانیان براى اندیشمندان ژرف‏نگر قابل درک و دریافت است.

به ویژه که به‏ جایگاه والاى على «علیه السلام» در قرآن بنگریم که می فرماید: «بَلِّغْ ماأُنْزِلَ إلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ [مِنْ وِلَایةِ عَلِىٍّ] وَ إنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ ...»؛

ترجمه: ای پیامبر آنچه از جانب پروردگارت در مورد ولایت على (علیه السلام) به ‏سوى تو فروفرستاده شده است، آن را به مردم برسان؛ و اگر [چنین] نکنى پیام او را نرسانده ‏اى؛ و [در این راه هیچ نگرانى به دل راه مده که] خدا تو را از [گزند] مردم نگاه میدارد، چراکه خدا گروه کفرگرا را راه نمی‏نماید.۱

و نیز در مورد مقام پرفراز فاطمه «علیها السلام» بیندیشیم و به ‏یاد داشته باشیم که پیامبر گرامى «صلى الله علیه وآله» او را نه در جایگاه دخت سرفراز خود، بلکه در مقام والاى مادر گرانقدرِ پدر می خوانْد و از او به عنوان‏ «أمّ أَبِیْها» تعبیر و تجلیل می ‏فرمود.

با این بیان و این نکته ها، براى ما این پندار برخى روشن نشد که دلیل ناسازگارى این حدیث با باورهاى استوار دینى در کجاست؟🤔🤔🤔 و نیز در اشتباه و بیراهه پنداشتن کسى که این حدیث را باور دارد، براى ما سخنى قابل فهم و معنا به نظر نمیرسد.

 

🌹🌹وَالسَّلامُ عَلی من اتَّبَعَ الهُدَی🌹🌹

پانویس:

1: سوة المائدة، آیه 67.

📚منبع اصلی نقل محتوا:

فضائل و مصائب حضرت زهراء «سلام الله علیها» اثر حضرت آیت الله سید محمد صادق روحانی «حفظه الله تعالی»، نسخه الکترونیکی، ص14،15،16 [با اندکی دخل و تصرف]

 

میرزا جواد جامی
۲۳ بهمن ۹۹ ، ۰۲:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

📌سوال: تفسیر این حدیث شریف چیست که مى‌فرماید:
«ی‍ا أَحْمَدُ! لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ‌، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُکَ‌، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُکُما»١ هان اى احمد! اگر تو نبودى، جهان را نمى‌آفریدم و اگر على نبود، تو را، و اگر فاطمه نبود، من شما دو نفر را نمى‌آفریدم.

جواب: باسمِه جلَّت اسمائُه
«أللّهُمَّ صَلِّ عَلى فاطِمَة وَ أَبِیْها وَ بَعْلِها وَ بَنِیْها وَ السِّرِ الْمُسْتِوْدِعِ فِیْها»٢ من در سخنان همه علماى شیعه و بسیارى ازدانشمندان [أهل‌سنّت و جماعت] بسیار پژوهش نمودم و دریافتم که سرمایه و موادّ اصلى دنیاى وجود ظاهرىِ صدّیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا «علیها السلام» از موادّ این جهان خاکى و فناپذیر نیست، بلکه بخش مادى و ظاهرى آن وجود گرانمایه، از بهشت پرطراوت و زیباى خدا و از بلندترین درختان و برترین میوه‌هاى آن است.

اما روح ارجمند آن بانوی بزرگ نیز که از سوی خداوند حکیم متناسب و هماهنگ با این جسم مبارک برگزیده شده، از رازها و اسرار الهی است که ما حقیقت آن را درنمیابیم و نمیشناسیم!!!!! تنها چیزی که ما در در این مورد درمیابیم، همان چیزی است که به وسیله روایات، رسیده و بیانگر آن است که روح تابناک حضرت فاطمه «علیها السلام» از فروغ عظمت و شکوه خدا آفریده شده است.
چنین مفهوم و سخنى را برخى از کتاب‌هاى روایى از جمله کتاب «معانى الْأخبار صدوق» از امام صادق و او نیز از نِیاى گرانقدرش سالار پیامبران خدا آورده است که فرمود:
«خُلِقَ نورُ فاطِمَة قَبْلَ أنْ یُخْلقَ الْأرْضُ وَ السَّماءُ‌...»٣ نور وجود فاطمه پیش از آفرینش آسمان و زمین آفریده شد!
برخى از مردم پرسیدند: اى پیامبر خدا! آیا گوهر وجود فاطمه «علیها السلام» از انسانها نیست‌؟پیامبر «صلى الله علیه وآله» فرمود: فاطمه حوریه‌اى است در سیماى انسان، و خدا او را پیش از آفرینش آدم و عالم و دیگر ارواحِ انسانها... از فروغ تابناک خود آفرید.
«فاطِمَةُ حَوْراءٌ إنْسِیّةٌ خَلَقَهَااللهُ عزَّ وَ جَلَّ مِن نُورِهِ قَبْلَ أنْ یُخْلَقَ آدَم...».٤
با این بیان، با نگرش به محتواى این حدیث شریف قدسى که در بسیارى از مجموعه‌هاى روایى آمده است، این معمّا حل مى‌شود که: 
«لَوْلاکَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ‌، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُکَ‌، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُکُما»

اگر تو نبودى، جهان را نمى‌آفریدم و اگر على نبود، تو را، و اگر فاطمه نبود، شما را پدید نمى‌آوردم، یعنى چه‌؟
و نیز روشن مى‌گردد که چرا در روز رستاخیز به هنگام ورود فاطمه «علیها السلام» به بهشت پرطراوت و زیباى خدا، پیامبران از آدم گرفته تا دیگران به زیارت او مى‌شتابند، و حتى سالار پیامبران خدا حضرت محمّد «صلى الله علیه وآله» به دیدار دُخت فرزانه خویش مى‌رود.
و نیز روشن مى‌شود که چرا پیامبر «صلى الله علیه وآله» پس از برانگیخته شدن مردم و پایان حسابرسى از آنان، نخستین کسى است که به سوى بهشت خدا مى‌رود و تنها یک گروه از او پیشى مى‌گیرد که آن گروه ارجمند نیز گروه فاطمه «علیها السلام» است.

 

 

🌹🌹وَالسَّلامُ عَلی من اتَّبَعَ الهُدَی🌹🌹

 

📍پانویس:

1: الجُنة العاصمة، ص149 با اندک تفاوت در واژه ها، ضیاء العالمین، ص187،  کشف اللئالی عن جابر: هذا من الاسرار التی امرنا رسول الله «صلی الله علیه وآله وسلم» بکتمانه الّا عن اهلِه!!!، و مُلتقی البحرَین، ص14 و مَجمع البحرین.

2: بارخدایا درود فرست بر فاطمه و پدر او و بر همسرش و دو فرزند او و بر راز به امانت سپرده شده در وجود نازنین او.

3و4: صدوق، معانی الأخبار، ص396

 

📚 منبع اصلی نقل محتوا:

فضائل و مصائب حضرت زهراء «سلام الله علیها» اثر حضرت آیت الله سید محمد صادق روحانی «حفظه الله تعالی»، نسخه الکترونیکی، ص11،12،13

میرزا جواد جامی
۲۰ آذر ۹۹ ، ۱۹:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر